این طور که دارم خاطرات سال ۷۵ رو میخونم...میبینم که چه سال سختی بوده...الان که دارم میخونم به شدت اعصابم رو تحت تاثیر قرار میده و کمی پرخاشگر میشم...
پارسال یه وبلاگی و برادرزادهام برام ساخت با عنوان اواز قو....بخاطر عشقم به این ترانه این اسمشو براش گذاشتم..از مهرپویا
شنیدم چو قوی زیبا بمیرد
فریبنده زادو فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند که موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در ان گوشه چندان غزل می سراید
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر انند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد انجا بمیرد
شب مرگ از بیم انجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی از اغوش دریا بر اید
شبی هم در اغوش دریا بمیرد
تو در یای من بودی اغوش وا کن
که میخواهد این قوی تنها بمیرد
یه جمله ام برادر زادم نوشت که سلام من از امروز به جمع وبلاگ نویسان پیوستم
اما راستش هیچ وقت برای باردوم اون وبلاگ باز نشد...نتونستم روی حرفم بمونم وخاطراتم رو بنویسم...کمی جسارتم رواز دست دادم...
جشن مهرگان پارسال که همسرم این لب تابو برام خرید دوباره تصمیم گرفتم برم سراغ وبلاگه...همسرم گفت:این کاریو که میخوایی بکنی خوب روش فکر کن .ممکنه عواقبی برات داشته باشه...ممکنه چیزی باعث ناراحتی ات شه....برگشتن به گذشته برات تلخه...سعی کن از شرایط ازار دهنده دوری کنی...خلاصه قرار شد خوب فکر کنم...
این فکر کردن یک سال طول کشید و من الان دارم اینجا زندگیمو بروز میکنم...با این وبلاگ..
الان که یه روزایی همسرم میاد خونه کاملا متوجه قاطی پاتی بودنم میشه ...از اونجایی که سال هاست سنگ صبورمه بازم میشینه پای دردودلم و براش خونده های روزم و تعریف میکنم و پیشش غصه میخورم...همیشه بهترین کامنتا رو انلاین از همسرم میگیرم ...حرفاش اب روی اتیشه....اروم میشم...تا فردا که یه سری دیگه خاطره بد میخونم...از دست این دیوونه بازی های من....
.....
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 280 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:07
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 264 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:07
روح لطیف بچه ها مثل سطح یه اب زلاله...وقتی روی این سطح زلال فوت میکنی اون حلقه های مدور و متحدالمرکز واسه همیشه تاثیر خودشونو میزارن.
سال های سال بود به فواصل زمانی نامرتب یه خوابی میدیدم.گاهی هفته ای یکبار،گاهی ماهی یک بار،گاهی شش ماه یکبار...خلاصه چند وقت یکبار این خواب به روز میشد.
خواب میدیدم:روی یه ساختمون خیلی بلند اما خیلی کم سطح گیر افتادم.ساختمونه انگار که در معرض باد قرار گرفته باشه از این سو به اون سو متمایل میشد.من بیچاره ام به تبعیت از ساختمون به همون طرف قل میخوردم و در معرض افتادن قرار میگرفتم.که باز با کج شدن ساختمون به طرف دیگه منم به همون طرف هول داده میشدم و تا میخواستم پرت شم پایین..دوباره ساختمون جهت عوض میکرد...خلاصه هربار استرس پرت شدن و تحمل میکردم وقلبم هری میریخت پایین...
توی همون حال یهو میدیدم بین زمین و اسمون با سرعت رو به جلو درحرکتم و یهو یه مانع مثل کابل های برق رودرروم قرار میگرفت و تا میخواستم برخورد کنم مسیرم عوض میشد...یا مانعی مثل ساختمونای بلند...
هرچی ام تلاش میکردم اوج بگیرم تا به مانعی برخورد نکنم بیفایده بود و ارتفاع کم میشد...
خلاصه انقدر استرس ناشی از افتادن و برخورد ازارم میداد که وقتی بیدار میشدم احساس خفگی و بدن درد و ضعف میکردم...گاهی نزدیکه از لب یه پله بیفتی یهو نفستو میکشی تو میگی وای نزدیک بود بیفتم...
سرتون ودرد نیارم...چیزی حدود بیست سال این پروسه ادامه داشت...
هزار بار سعی کردم بفهمم علت بروز چنین خوابی چیه؟چرا اخه من همچین خوابی میبینم...که بخوام انقدر اذیت شم...و جوابی نگرفتم...
...گذشت تا اینکه اسفند ماه سال ۱۳۸۸کارم رو تعطیل کردم و خونه نشین شدم...اردیبهشت۱۳۸۹خبرخوش بارداری خوشحالمون کرد وبنابر تشخیص پزشک متخصصم استراحت مطلق شدم و هشت ماه تموم رخت خواب و ترک نکردم...جز دوهفته یکباری که برای کنترل شرایطم پیش پزشک میرفتم...
ارتباطم کلا با بیرون قطع شدو تنها سرگرمیم ماه/واره بود که اونم بخاطر ضعف اعصابی که بهم دست داده بود و صدا ازارم میداد منتفی شد.
یه روز که هنوز میتونستم تماشا کنم یه کانالی کارتون افسانه توشیشان رو گذاشت....
من بخاطر اون قسمتی که مادر توشیشان به شکل یه اسب سفید ظاهر شد و یه رز نقره ای لای یالش بود عاشق این کارتون بودم.
خلاصه که داستان رسید به اونجا که توشیشان برای به دست اوردن انسانیت و مردانگی باید ازمونی رو رد میکرد...وارد یه مکان ذهنی شد و صخره هایی که خورد میشدن و حمله هیولا و سوار شدن توشیشان روی به گمانم یه چوب و احتمال افتادنش و....
....که یهو یه چیزی تو ذهنم جرقه زد....ای وای خوابم....این خواب منه....این ازمون دقیقا چیزی بود که برای من تو خواب اتفاق می افتاد...تازه بعد این همه سال ازار دیدن پی بردم ماجرا چیه؟
زمانی که این کارتون رو برای اولین بار دیدم خیلی بچه بودم...قهرمان کارتون هم واسه بچه ها خیلی عزیزه..باهاش غصه میخورن...خوشحال میشن...شکست میخورن... پیروز میشن...
ازمون توشیشان برای من کودک بسیار ناگوار و سنگین بود.ذهنم نتونسته بود اون همه ماجرا و رنج رو هضم کنه...ذهن کودک کارتون رو باور میکنه....نمیگه کارتونه...نمیگه همش نقاشی...بلکه کاملا براش واقعی...
درنتیجه زیادی این ماجرا و کم توان بودنم برای تحمل رنج قهرمان این رنج واسه همیشه تو ذهنم نقش بست و باهام موند.
تااینکه این بار کارتن و دوباره دربزرگ سالی دیدم و ماجرا برام هضم شد که بابا این فقط یه کارتونه....
من الان حدودا دو سال و چند ماهه که دیگه اون خواب و ندیدم و اون همه سال خواب ازاری به پایان رسید.
+برای پست خواستم عکس خود کارتن و اپ کنم،اما بادیدن عکسا چندشم شد و منصرف شدم.
+پسرم چندبارپاندا کونگ فو کارودیده من وکشت انقدرفن کونگ فو به من زد.الان بچم ممنوع ال پانداس.
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 289 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:07
یکی از اشناهای خانم همسایه(مادر شوهر گرامی) مسئول بر گذاری نمایشگاه کتاب بود.به همین طریق کتابچه هایی به دستم رسید با عنوان مسابقه کتاب نویسی جوانان.کتابچه های کوچکی که برگه های سفیدی داشت برای نوشتن مطلب.اون موقع سال اول دبیرستان بودم....چهارتااز کتابچه هارو بردم مدرسه وبه دوستام دادم تا شرکت کنن.یکیشو خودم با شعر و داستان کوتاه و مقاله پرکردمو پست کردم.
ازاونجایی که توی این دست مسابقه ها زیاد شرکت میکردم و هرگز از نتیجه مسابقه خبری نمیشد و پاسخ پیگیریت این بود که ما اطلاعی نداریم.این مسابقه رو کلا فراموش کردم.انگار این مسابقه ها فقط یه توفیق اجباری بود واسه بهتر شدن قلمت...
پنجشنبه ۱۸ابان۱۳۷۴
گذشت تا اینکه....یکی از برادرام هرروز روزنامه کیهان و میخرید....به روز که طبق معمول برادرم روزنامه رو خریده بود و ورقای بزرگش توی اتاق ولو بود...
بی هدف داشتم روزنامه رو ورق میزدم که دیدم توی یه نیم صفهه تیتر زده اسامی برندگان مسابقه کتاب نویسی...پیش خودم با حسرت گفتم:چه جالب .خوش به حالشون.کاش منم فهمیده بودم شرکت میکردم.
اسامی بر اساس نام شهرستانها جدول بندی شده بود.گفتم بزار ببینم توی تهرانی ها یکی هم اسم من هست؟!!!برنده های تهرانی هفت نفر بودن.به اسم پنجم یا شیشم رسیدم که اخمام رفت تو هم....دوباره خوندم...هم اسم هم فامیل هم پسوند فامیل با من یکی بود.....فقط یه حرف کم بود...دوباره خوندم..یه ذره دقت کردم...جای اون حرفه فاصله بود....اون حرفه چاپ نشده بود...وای این من بودم...کدوم مسابقه.....وای خدا چقد خنگم ....مسابقه نمایشگاه کتاب...همون کتابچه ها...مثل فنر از جا پریدم...انقدر خوشحال شده بودم که انگار دنیا رو بهم داده بودن...
پریدم در خونه همسایه و روزنامه رو نشون خانم همسایه دادمو ازش تشکر کردم.
یکشنبه ۲۱ ابان۱۳۷۴
روز برگذاری جشن مسابقه و اهدا جوایز بود.روزنامه رو نشون مدیر مدرسه دادمو اجازه گرفتم زودتر برم خونه.با مامانم راهی سالن حجاب نبش پارک لاله شدیم.روزی بود واسه خودش تو پوست خودم نمیگنجیدم.فلمینگ قلم چی واسمون موزیک زد...از اون موزیکایی که هفت هشتا سازو میبندن به خودشونو همه رو با هم میزنن.یه اقایی ام اومد صدای هلی کوپتر و هواپیما و توپ و تانک تقلید کرد...
بعدم احمد مسجد جامعی اومد واسم برنده هارو خوند و رفتیم روی سن و جایزه مونو گرفتیم.جایزه یه لوح تقدیر بود و چهل تا بن پونصد تومنی خرید کتاب.
چهارشنبه ۲۴ ابان۱۳۷۴
همراه مامانم رفتیم کتاب فروشی های انقلاب و من ۱۷ جلد کتاب خریدم...یکیشون کتاب دو جلدی برادران کارامازف نوشته فدور داستایوسکی....یکی دیگه کتاب ۱۰۰۶ صفهه ای اتاق مجازات نوشته جان گریشام..
چند تایی از این کتابا تو کتابخونه خواهرزادمه و مابقی چه عرض کنم...توی این سه روز خیلی کیف کردم..
دزد مطالب...
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 272 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:07
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 282 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:07
اول صبح که ازخواب بیدار شدیم پدرم گفت:رخت خوابارو جمع کن.گفتم:وقتی شما رفتی جمع میکنم.
گفت:نه همین الان جلوی من جمع کن.که گفتم جمع نمیکنم.اونم رفت از توی اشپزخونه یه چاقو اورد گفت میکشمت.موندن جایز نبود چون شاید نمیکشتت اما حتما یه اسیبی بهت میرسوند.هیچ ابایی نداشت.
فرار کردم رفتم خونه همسایمون تا ظهر که برگشتم خونه اما پدرم دوباره برگشت تا اومدم به خودم بجنبم یکی دوتا خورده بودم و با صورت کبود دوباره فرار کردم رفتم خونه خواهرم.
سه شنبه ۲۸شهریور
مامانم اومد خونه خواهرم با به نامه بااین مفهوم که حرف گوش کن.منم در جواب کلا نوشتم که گوش نمیکنم.با مامانم برگشتم خونه ودم دمای اومدن پدرم رفتم توی اتاقک انباریمون توی پشت بوم خوابیدم .کمی بعد مامانم اومد دمبالم ورفتم طبقه دوم خوابیدم.
چهارشنبه ۲۹شهریور
صبح مامانم اومد بالا سرم بیدارم کرد وگفت بابات داره دمبالت میگرده برو پشت بوم.
شب که شد وپدرم اومد خونه دوباره رفتم پشت بوم.نشسته بودم که متوجه نشدم کی خوابم برد که برادرم اومد دمبالم ورفتم طبقه دوم خوابیدم.
پنج شنبه ۳۰ شهریور
دم ظهر داشتم واسه قرمه سبزی مامان لوبیا پاک میکردم که بابام یهو پشت سرم سبز شد.دست مشت کرده شو گذاشت پشت کتفمو هولم داد توی حیاط وگفت برو بیرون.هرچی ام که دلش خواست گفت.
کینه ای بود .همیشه همین طوربود.هنوزم هست.
رفتم پشت بوم در انباری ومحکم کوبیدم به هم وشیشه اش شکست.
پنج شنبه شبا مسابقه هفته داشت .همون مسابقه ای که منوچهر نوذری مجری اش بود ومعروف بود به از کی بپرسم.از اونجا بود که اسم کامل ادسون ارانتس دوناسیمونتو پله فوتبالیست برزیلی رو یاد گرفتم.بعدشم هنرهفتم وداشت که فیلمای خارجی میزاشت.من مشتری پروپا قرص این دو برنامه بودم.اون شب وسط فیلم پدرم اومد تلوزیونو خاموش کرد.همیشه سر فیلم دیدن ماجرا داشتیم وسط فیلم اخبار گوش کردنش میگرفت.یه جورایی ازار میرسوند.
جمعه ۳۱شهریور
ماجرای شیشه انباریو مادرم به برادرم گفته بود .اونم منو صدا کرد گفت :شیشه هارو جمع کن.نه گفتن ونتیجه اش یه کتک مفصل.
چند روز بعدش با یکی از هم کلاسیهام رفته بودیم سالن مطالعه محلمون.که مامانم هراسون اومد گفت:زود باش بیا بابات میگه چرا رفته.
کتابامو جمع کردمو تا خونه قر میزدمو میگفتم:جند روز منو اسیر خونه همسایه وپشت بوم کرده وبرادرم منو کتک میزنه نمیگه چرا.... .
.
.
.شاید بگید چرا حرف گوش نمیکردی"؟
شاید بگید حقت بوده"؟
اما داستان خونه ما سر حرف گوش کردن نبود.مشکل منم فقط پدرم نبود که اگه بود یه جوری کنار میومدم.هرکدوم از برادرام واسه خودشون رئیس بودن.اگه چشم میگفتی میشد کار همیشه ات و باید دستورات دیگرانو اجرا میکردی.مشکل سر اعمال قدرت بود.
توی خونه ما بزرگتر محوری نبود زورمند محوری بود.هرکی زورش بیشتر بود حاکم مطلق بود.اگه ده بارم حرف
گوش میکردی ویه بار نه بازم کتک بود.
من از کار خونه خوشم نمی یومد اما توانایی های خودمو داشتم.هرچی کلید پریز خراب و لامپ مهتابی سوخته بود من عوض میکردم.دلر کاریمم حرف نداشت .اگه یه وسیله سنگین جابه جا میشد حتما یه سرشو من می گرفتم.کارای حساب جاری پدرمو میکردم.چک نقد کردن...چک خوابوندن...ا
پدرم عادت داشت واسه خونه عمده خرید کنه.برنج که میخرید ده تا گونی ده کیلویی میخرید که اکثرا همه رو من میبردم تو انباری.این کارا برام راحت تر از ظرف شستن بود.اما به چشم نمیومد چون خودم میخواستم وتحمیل نبود...
دزد مطالب...
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 279 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:07
هر خانمی مایل است زیبایی خدادادی خود را حفظ کند. برای رسیدن به این هدف راههای زیادی وجود دارد. هرکس روش یا نکته جدیدی را یاد میگیرد اطرافیان خودش را هم از آن مطلع میکند…
در این میان گاهی مشکلاتی برای ظاهر افراد پیش میآید که لازم میشود به پزشک متخصص مراجعه کنند. برخی خانمها دوست دارند همیشه ظاهری بیعیب داشته باشند ولی با پزشکشان رودربایستی دارند. ما به شما میگوییم مشکل شما، مشکل خیلیهاست پس خجالت نکشید و درمانتان را آغاز کنید.
چرا زیر ابرو دارم:
بیهیچ رودربایستی به شما میگوییم که اکثر خانمها اطراف ابروها، پشت لب و روی چانهشان موهای زاید دارند. گاهی این موها خبر از بیماریهایی مانند نشانگان تخمدان پلیکیستیک میدهد. اما معمولا موی زاید صورت خانمها ارثی است و جای نگرانی ندارد. میتوانید با کرمهای موبر، بند و موم به طور موقت از این موهای بد قیافه راحت شوید. لیزر و الکترولیز هم روشهای زدودن تقریبا دایم این موها هستند.
راهی برای رفع سلولیت میشناسید:
مطمئنا هیچ خانمی دوست ندارد روی پاهایش ناهمواریهای زشت ببیند. چربیهایی که زیر پوست چنین ظاهری به خود میگیرند، سلولیت نامیده میشوند.
سلولیت معمولا روی رانها و نشیمنگاه بروز میکند. برای از بین بردن این ظاهر ناخوشایند میتوانید به ورزش روی آورده و چربیهای اضافیتان را آب کنید. داروهایی هم وجود دارند که با ورود به بدن سلولیت را هدف میگیرند. کرمهای موضعی برطرفکننده سلولیت حاوی کافئین هستند و ممکن است به طور موقت سلولیت را بدتر کنند.
چرا گاهی اوقات جلوی بقیه قرمز میشوم:
اکثر مردم در برخی مواقع هیجانانگیز قرمز میشوند، به خصوص اگر احساس شرم یا خجالتزدگی کنند. اما اگر به طور تصادفی هرازگاهی گونه، پیشانی و چانهتان قرمز میشود، ممکن است به بیماری پوستی روزاسه مبتلا باشید. داروهای این بیماری به صورت قرص و کرم موضعی وجود دارد. اگر در برخوردهای اجتماعی بهصورت متناوب قرمز میشوید و تپش قلب هم دارید، احتمالا درباره مساله اجتماعی خاصی اضطراب دارید.
موهایم زود سفید شدهاند:
اگر هنوز به ۴۰ سالگی نرسیدهاید و بیش از نصف موهایتان سفید شدهاند، به سفیدی زودرس مو دچار شدهاید. این حالت ممکن است در برخی موارد به دلیل اختلال در رنگدانه موها یا بیماریهای تیروییدی ایجاد شود. اما بیشتر افراد، سفیدی زودرس موها را از والدینشان به ارث میبرند. البته یادتان باشد سفیدی زودرس به هیچوجه به معنای ورود کل بدن به مرحله پیری نیست.
چرا پایین تنهام جوش میزند:
این برآمدگیهای ریز سفید و قرمزی که روی پوست ظاهر میشوند در واقع اپیدرم پوستند که شاخی میشوند. این بیماری پوستی بیخطر است و میتواند روی پوست پشت، گونهها، بازو و رانها ظاهر شود. این بیماری میتواند سالها با شخص باقی بماند اما معمولا از ۳۰ سالگی به بعد از بین خواهد رفت. تا رسیدن به آن سن برای کاهش این زواید میتوانید پوستتان را مرطوب نگاه دارید.
چرا دهانم بو میدهد:
روزی ۲، ۳ بار مسواک میزنید، نخ دندان هم میکشید اما هنوز احساس بد عمی -که خود یکی از دلایل بدبویی دهان است- در دهانتان دارید. این حالت میتواند به دلیل ریفلاکس اسید معده، خشکی دهان، بیماریهای لثهای یا حتی عفونتهای سینوسی باشد اما محتملترین علت این مشکل به رژیم غذاییتان برمیگردد. اگر سیر و پیاز خورده باشید خمیر دندان نعنایی هم نمیتواند قدمی برایتان بردارد. اگر حذف غذاهای تند و تیز از رژیم غذایی، بوی بدن دهانتان را برطرف نکرد سری به پزشک بزنید.
این خطهای کشش سفید رنگ چگونه به وجود آمدند:
هنگام بارداری، افزایش وزن یا کاهش وزن شدید، پوست کشیده میشود. این کشش میتواند روی پوست خطهایی را به جا بگذارد که معمولا قرمز یا بنفش هستند اما بعد از مدتی به رنگ سفید روشن در میآیند. این خطوط معمولا روی کمر، رانها، نشیمنگاه، سینه و قسمت پایینی پشت ایجاد میشوند. برای کاهش این خطوط داروهایی وجود دارد. جراحی لیزر هم برای از بین بردن آنها موثر است. محلولها و کرمها فایده چندانی برای محو کردن این خطوط ندارند.
آیا جوشهای ریز ناشی از اصلاح، درمان دارد:
بهترین راه پیشگیری و درمان چنین وضعیتی این است که دیگر موهای زایدتان را با تیغ نزنید. کرمهای موبر و لیزر درمانی هم راههای جایگزین هستند. اگر مایلید به تیغ زدن ادامه دهید بهتر است ابتدا دوش آب گرم بگیرید سپس با استفاده از مقدار کافی ژل موهای زایدتان را بزدایید.
چرا دندانهایم تیره شدهاند:
اگر مرتب چای، قهوه، نوشابههای گازدار و آبمیوههای رنگی میخورید جواب این پرسش را میدانید. کشیدن سیگار و مصرف برخی داروها هم میتوانند دندانها را تیره کنند. اولین قدم برای داشتن دندانهای سفیدتر، مسواک زدن و نخ دندان کشیدن منظم است. به این ترتیب باقیماندههای مواد غذایی که دندانها را تیره میکنند از دندانها زدوده میشوند. مواد سفیدکننده دندانی از ژلهای بدون نسخه گرفته تا سفیدکنندههای داخل مطب متفاوتند اما همگی میتوانند دندانها را سفیدتر کنند.
چرا پاهایم پینه بستهاند:
پینه پوست ضخیم شده است و معمولا روی مچ و پاشنه پا ایجاد میشود. پوست در نواحی پینهبسته، ضخیم میشود تا از فشار وارد بر پا هنگام راه رفتن جلوگیری کند. مسلما از این ظاهر زرد، زبر و پوستهپوسته به ستوه آمدهاید. برای رفع آن میتوانید پاهایتان را در آب گرم قرار دهید و سنگپا بزنید تا پوستهای مرده زدوده شود.
چرا ناخنهایم لایهلایه میشوند:
اگر دستهایتان مرتب با آب و صابونهای قوی در تماس باشند، ناخنها ترد و شکننده میشوند. برای جلوگیری از این وضعیت دستهایتان را کمتر در معرض آب و مواد شوینده قرار دهید و مرطوبکننده بزنید. اگر ناخنهایتان علاوه بر شکنندگی زرد یا سفید هم شدهاند ممکن است دچار یک عفونت شده باشند. پمادهای ضدقارچ زیادی در داروخانهها موجودند اما معمولا مشکلتان را حل نمیکنند. بهتر است به پزشک مراجعه کنید و قرصهای خوراکی ضدقارچ بگیرید.
چرا اینقدر عرق میکنم:
بدن عرق میکند تا خنک شود اما اگر در اوقاتی که لزومی ندارد، عرق میکنید، مثلا وقتی آرام در اتاق نشستهاید، احتمالا دچار بیماری هیپرهیدروز هستید. در این صورت زیربغل، کف دستها و پاهایتان خیلی عرق میکنند. برای اینکه عرقتان را کم کنید، میتوانید از ضدعرقهای بدون نیاز به نسخه، داروها یا تزریق بوتاکس کمک بگیرید.
کمک! دارم کچل میشوم:
ریزش مو در زنان شایعتر از آن است که فکر میکنید.۴۰ درصد زنان در ۴۰ سالگی دچار ریزش موی آشکار میشوند، آن هم به دلیل مشکلات تیروییدی ، بارداری، عدم تعادل هورمونی و مصرف برخی داروها. به پزشک مراجعه کنید. اگر مشکلتان جدی باشد میتوان با محلولهای محرک، رشد موهایتان را تحریک کرد. اگر هم دچار مشکلات هورمونی باشید برایتان داروهایی تجویز میشود تا مقادیر آنها را متعادل سازد.
چرا پاهایم بو میدهند:
حتی اگر مرتب دوش بگیرید ممکن است بوی پاهایتان از بین نرود. باکتریهای بوزا کف پاها را برای سکونت و فعالیت ترجیح میدهند. آن بوی ناخوشایند ناشی از ترکیب عرق پا با این باکتریهاست. سعی کنید همیشه پاهایتان را خشک نگاه دارید. کفشهایی بپوشید که روزنه داشته باشند. هر روز جورابهای تمیز بپوشید و در کفشتان مواد بوزدا بریزید.
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 279 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
1- انتظارات غیر معمول نداشته باشید. آنچه که در تلویزیون و فیلم ها می بینید لزوما در واقعیت اتفاق نمی افتد.
2- اگر می خواهید عمل زیبایی انجام دهید مطمئن شوید که:
- با دلایل منطقی و نه احساسی تصمیم به این عمل گرفته اید، پس از عمل بازگشتی وجود ندارد
- با کسی که قبل از شما توسط آن پزشک عمل شده دیداری داشته باشید
- با پزشک تان جلسه ای بگذارید و در مورد آنچه که شما می خواهید و آنچه پزشک تان توانایی انجام آن را دارد صحبت کنید.باید در این مورد به توافق برسید تا بعد از عمل دچار پشیمانی نشوید.
3- به خاطر داشته باشید همه عمل ها عوارض دارند، ریسک پذیر باشید و با آن عمل احساس راحتی کنید
- معمولا افرادی که میخواهند عمل زیبایی انجام دهند باید مدتی را برای تصمیم گرفتن مشاوره و انتخاب یک پزشک متخصص صرف کنند.
به یاد داشته باشید نتیجه عمل همیشه آن چیزی نیست که ما انتظارش را داریم ، عوارض و سختی های بعد از آن را هم در نظر گرفته و بعد منطقی تصمیم بگیرید.
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 277 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
-مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید . تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید.(این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است)
1- ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2- چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید.
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند.
4- سعی کنید انگشتان شست را از هم جدا کنید. انگشت شست نمایانگر
والدین است. انگشت های شست می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام
انسان ها روزی می میرند . به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5- لطفا مجددا انگشت های شست را به هم متصل کنید . سپس سعی
کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره )
نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و
فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6- اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از
هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را
ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
7- انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های
چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید.
احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از
هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام
عمر به هم متصل باقی می مانند.
عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.
شست نشانه والدین است .
انگشت دوم خواهر و برادر .
انگشت وسط خود شما .
انگشت چهارم همسر شما .
و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است .
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 252 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 247 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.
صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود 10 متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که 10 سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلیها را نجات دهید!
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 232 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
1- مردهایی که همه چیز را ناواضح و در پس پرده ای از ابهام باقی می گذارند.
2- مردهایی که از حرف زدن طفره می روند.
3- مردهایی که ساکت و عبوس می شوند.
4- مردهایی که خواسته ها و نیازهایشان را به زن ها نمی گویند.
5- مردهایی که احساسات شان را فرو می خورند و به یکباره منفجر می شوند.
6- مردهایی که وسط صحبت و مذاکره اتاق جلسه را ترک می کنند.
7- مردهایی که زیاد دستور می دهند.
8- مردهایی که احساسات زن را مسخره می کنند.
9- مردهایی که به منظور فرار کردن از چیزی ناخوشایند به دروغ متوسل می شوند.
10- مردانی که سریعاً ناراحت شده و به دنبال آن فوراً از خود واکنش نشان می دهند. (1)
بدانید که :
- زن ها بیش تر از مردها به حرف زدن و صحبت کردن اهمیت می دهند و حرف زدن را یک روش برقراری ارتباط با همسر خود می دانند. دوست دارند همه ی وقایع را با ذکر جزئیات برای همسر خود تعریف نمایند.
- هم چنین زن ها معمولاً با صدای بلند فکر می کنند و هرچه را در ذهنشان می گذرد با صدای بلند بر زبان می آورند. معمولاً به این طریق بهتر می توانند افکار خود را پردازش نمایند.
- گاهی حرف زدن برای زن ها روشی برای تخلیه ی تنش ها و اضطرابات آنان می باشد. در این مواقع گوش کردن مردها به صحبتهای همسرشان بهترین راه کمک به آنها در حل اضطراب ها یشان است.
- زن ها معمولاً ناراحتی خود را کم تر از آنچه واقعاً هست نشان می دهند، و این کار را برای حفظ آرامش خانه انجام می دهند. بنابراین مردها باید بدانند هر اشاره ی زن به ناراحتی هایش ممکن است بسیار عمیق تر از آنچه در ظاهر نشان می دهد باشد
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 261 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
برای یک مرد همیشه راحت نیست که دریچه های قلبش را بگشاید و احساساتش را بروز بدهد. برای آنها خیلی سخت است که به زنی بگویند دوستت دارم. زنان دوست دارند که سوپرایز بشوند. راه های زیادی وجود دارد که به زن مورد علاقه خود بفهمانید که دوستش دارید و او را شگفت زده کنید.
حرکات بلند از کلمات حرف می زنند. پس زمانیکه خواستید که قلبتان را برای زنی بگشایید و اجازه بدهید که او از مکنونات قلبی تان مطلع شود این مقاله را بخوانید و راه های آن را بکار ببرید.
فقط گفتن دوستت دارم به معنی نشان دادن احساسات نیست. یک نوشته عاشقانه بنویسید و روی هدیه ای که می خواهید به او بدهید بچسبانید. با کمک کردن به او نیز می توانید علاقه تان را به وی نشان دهید.
زمانیکه خواستید این سه کلمه بزرگ را به او بگویید با او روراست باشید. برای روراست بودن ، ابتدا در مورد احساس واقعی که به او دارید خوب فکر کنید. آیا زمان زیادی است که این احساس را دارید یا این احساس ناگهانی است؟بعضی از مردان احساس می کنند که به زنی نزدیک هستند اما در حقیقت ، آنها را دوست ندارند. تا زمانیکه در مورد احساستان مطمئن نشده اید ،به او نگویید دوستش دارید .
صبرکنید. آرام آرام پیش بروید. درمورد رابطه ای که با او دارید خوب فکر کنید. آیا فقط با هم دوستید یا احساسی عمیق تر نسبت به وی دارید؟خیلی مهم است که قبل از اینکه دهان تان را بگشایید دریچه های قلبتان را باز کنید و در مورد احساس تان کنکاش کنید.
تنها با دادن یک هدیه ساده او را از عشق تان مطمئن کنید. زنان هدیه را خیلی دوست دارند. یک حیوان کوچک خانگی یا یک شاخه گل رز بسیار زیبا می تواند ایده جالبی باشد ؛ یا اگر زن مورد نظر شما شکلات دوست داشت برایش جعبه ای شکلات بخرید. اینها راه های خوبی برای این است که به طرف تان بفهمانید او برای شما چیزی فراتر از یک دوست ساده است.
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
خانمها بعدازاينكه داراي فرزند مي شوند تغييراتي در آنها انجام مي شود. گاهي اوقات، خانمها درمقايسه با قبل از بچه دار شدنشان قابل تشخيص نيستند. اما تعجب آور است كه مردان هم بعد از بچه دار شدن داراي تغييراتي مي شوند.
نکته جالب این است که خانمها بعدازاینکه دارای فرزند می شوند تغییراتی در آنها انجام می شود. گاهی اوقات، خانمها درمقایسه با قبل از بچه دار شدنشان قابل تشخیص نیستند. اما تعجب آور است که مردان هم بعد از بچه دار شدن دارای تغییراتی می شوند.
به نظر می رسد که اکثر مردها نیازمند این هستند که همیشه در زندگی زناشویی اولین و بهترین باشند. برای آنها مهم نیست اگر پوشک بچه خیس شده باشد، یا اگر بچه گرسنه باشد. اغلب آقایان قادر نیستند 9 ماه تحمل مادر برای بارداری و به دنیا آمدن بچه را درک کنند و اغلب با این مسائل بیگانه هستند. از نظر آنها وقتی همسرشان بچه دار می شود باید 24 ساعت روز و 7 روز هفته را بی وقفه برای فرزندشان وقت بگذرانند. مطمئنا داشتن بچه یک نعمت شگفت انگیزی است که خداوند عطا فرموده است اما اگر خانمها نتوانند تغییراتی درخودشان اعمال کنند و برای کارهایشان برنامه ریزی کنند نمی توانند از لذتهای زندگی برخوردار شوند.
برای اکثر آقایان، تغییر موقعیت زیاد جدی نیست. شاید علت این قضیه آن باشد که آنها مدت طولانی برای والدین شدن انتظار نکشیده اند. شاید هم به علت گذشت زمان و بالا رفتن سن شان باشد. شاید هم به این دلیل باشد که آنها نمی دانند نقششان به عنوان یک پدر چیست؟ درهرصورت، یک هفته بعد از اینکه فرزند خانواده به دنیا آمد، مردها هنوز انتظار دارند که زندگی جنسی شان به روال گذشته برگردد، و یا با دوستانشان به پیک نیک بروند.
چگونگی تغییرات مردها بعد از به دنیا آمدن فرزندشان نیازمند کارهای زیادی است که همسرانشان باید انجام دهند. بسیاری از خانم ها بعد از بچه دار شدن از همسرشان برای مراقبت از فرزند کمک نمی گیرند. خانم های دیگری هم هستند که از اینکه خودشان فرزندشان را نگه می دارند و مراقبش هستند راضی اند و دوست دارند فقط و فقط خودشان از بچه مراقبت کنند اما بعد از گذشت چند سال دیگر همسرشان هم مانند یک بچه می شود، لباسش را بعد از درآوردن روی زمین می اندازد، و بعد از اینکه غذا می خورد بشقاب غذایش را روی میز رها می کند که این موضوع خشم همسرشان را برمی انگیزد و یکی از دلایلی است که همسرشان در موقع مراقبت از فرزندشان او را به حال خودش رها کرده بوده. مشکل این است که هر دوی طرفین(خانم و آقا) از نقش خودشان آگاهی ندارند و به اشتباه کار دیگری انجام می دهند.
البته مردهای متفاوتی هم وجود دارند. تغییر رفتار مردان بعد از به دنیا آمدن فرزندشان تغییری است که بیشتر خانم ها با آن درگیر هستند. این مردها زمانی که متوجه می شوند همسرشان باردار است خوشحالی می کنند. با افتخار و با غرور اتاق بچه شان را می چینند. وقتی از سرکار به خانه برمی گردند، با دادن خوراکی های مغذی همسرشان را تقویت می کنند. هدیه ای باورنکردنی به عنوان قدردانی از همسرشان به او می دهند. حتی ممکن است نیمه شب از خواب بیدار شوند و خوراکی های مقوی به همسرشان بدهند. همچنین زمانی که دارای چند فرزند می شوند در کنترل و اداره کردن آنها به همسرشان کمک می کنند. اما همسران این مردها از اینکه آنها دارای توانایی های مادرانه هستند نگرانند اما نمی دانند که چه نعمت نصیبشان شده است.
درواقع، بین خانم ها و آقایان یک تفاوت بزرگی وجود دارد. اغلب مردها از وضعیت موجودشان راضی هستند و از اینکه شرایط بدون تغییر باشد خوشحال شده و احساس راحتی می کنند. مردها با نوسانات و تغییرات زندگی تحت تاثیر قرار نمی گیرند و ترجیح می دهند بدون کوچکترین تغییری زندگی شان را ادامه دهند. مردها از استانداردها غفلت می کنند و کمتر احساسات دیگران را درک می کنند. اما زنها در مقایسه با مردها دائما سعی می کنند کاری که از آنها انتظار می رود را انجام دهند، درحالی که مردها، همسران، و پدران فقط قادرند که زندگی کنند. اینکه بعد از تولد فرزندان مردها چه تغییری می کنند یا چه تغییری نمی کنند یکی از دلایل آن است که پدران در زندگی فرزندانشان از اهمیت ویژه ای برخوردارند. همسران و پدران به فرزندانشان قدرت اعتماد به نفس می دهند اما مادرها و همسران یک عمر زندگی را برای رساندن فرزندان به آن تلاش می کنند.
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 244 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
داستان کتیبه داریوش – معروف به کتیبه بیستون – چنین است که وقتی کمبوجیه، فرزند و جانشین کورش، برای فتح مصر به آن سرزمین لشکر کشید، یکی از مُغان به نام گئومات(Gaumata) علم طغیان برافراشت و خود را “بردیا” برادر کمبوجیه معرفی کرد. این در حالی بود که کمبوجیه پیش از رفتن به مصر، برادر خود را از ترس آن که مبادا در غیابش مدعی تاج و تخت شود، کشته بود.
بردیای دروغین با بخشودن مالیات سه ساله ایالات، موفق شد که تقریبا همگی را به اطاعت وادارد و چالش بزرگی را برای کمبوجیه و دودمان هخامنشی رقم زند. کمبوجیه به سرعت راه ایران را در پیش گرفت تا تاج و تخت خویش را بازستاند اما در میانه راه به طرز مشکوکی درگذشت.
چنین مینمود که مانع دیگری پیش پای گئومات باقی نیست اما هفت نفر از نجبای هخامنشی به رهبری داریوش بر ضد او قیام کردند و سرنگونش ساختند. بدین ترتیب، داریوش که متعلق به شاخه دیگری از دودمان هخامنشی بود به تخت نشست و پادشاهی از خانواده کورش به خانواده او منتقل شد.
داریوش دستور داد که داستان این پیروزی بزرگ را که به منزله نجات یافتن سلسله هخامنشی از سقوط حتمی بود، بر دیواره کوه بیستون نقر کنند. در آن زمان، کوه بیستون نه فقط از اهمیت مذهبی برخوردار بود بلکه از آن مهمتر، بر کناره شاهراه مرکز و غرب ایران به بینالنهرین قرار گرفته و در معرض دید مسافران و کاروانیان بود.
بررسیهای باستان شناسان و پژوهشهای تاریخی نشان میدهد که کتیبه بیستون در یک مرحله ایجاد نشده است. در مرحله نخست، نقش داریوش در حالی که هشت همدست گئومات دست بسته در مقابلش صف کشیده بودند و خودِ گئومات زیر پایش لگدکوب میشد، همراه با کتیبهای به خط میخی و زبان عیلامی بر دل صخره نقر شد. در این قسمت، نقش فروهر بر فراز پیکره داریوش و اسیران دیده میشود و یک کماندار و یک نیزه دار نیز پشت سر داریوش ایستادهاند.
بعدها که داریوش شورش سکاها را فرونشاند، نقش “سکایی تیزخود” به انتهای صف اسیران افزوده شد و پس از آن نوشتههای دیگری به خط میخی و به دو زبان بابِلی و پارسی باستان در کنار نقوش قدیمی قرار گرفت.
مهمترین گفتههای داریوش در کتیبه بیستون چنین است: معرفی داریوش و گستره شاهنشاهی او؛ داستان شورش گئومات و فرونشاندن آن؛ داستان سرکوب شورشهای گوناگون در سرزمینهای عیلام، بابِل، ماد، پارت، پارس، ارمنستان و مرو؛ تأکید بر راست بودن مفاد سنگ نبشته بیستون؛ مبرّا دانستن داریوش از پلیدی و دروغگویی و تبهکاری؛ درخواست از آیندگان برای نگاهداری کتیبه؛ دعا برای حافظان آن و نفرین بر آسیب زنندگان.
در دورههای بعد که زبانها و خطوط باستانی به دست فراموشی سپرده شد، کتیبه بیستون نیز ناخوانا شد؛ نه تنها کسی نمیتوانست متن آن را بخواند، بلکه اصلا معلوم نبود که از آنِ چه کسی و مربوط به چه دورهای است. در همین زمان بود که کتیبه داریوش و سایر حجاریهای موجود در کوه بیستون که از دوران اشکانی و ساسانی بر جای مانده بودند، به فرهاد و عشق آتشین او به شیرین سریانی نسبت داده شدند و طنین بلندی در نظم و نثر پارسی یافتند: بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد!
نخستین کسی که موفق به خواندن کتیبه بیستون شد، هِنری رالینسون انگلیسی(Rawlinson) بود. او که در دهه ۱۸۳۰ میلادی و اوایل دهه ۱۸۴۰ به عنوان افسر ارتش هندِ انگلستان، مأمور خدمت در غرب ایران بود، موفق به رمزگشایی از خطوط کتیبه شد و نخستین ترجمه آن را به دست داد. رالینسون بعدها در اواخر دهه ۱۸۵۰ برای مدت کوتاهی، به سمت وزیرمختار انگلستان در ایران منصوب شد.
پس از رالینسون، افراد دیگری راه او را پی گرفتند و ترجمههای کاملتر و دقیقتری از کتیبه بیستون را بدست دادند؛ با این حال، بخشهایی از این کتیبه باستانی به علت فرسایش در برابر باد و باران از میان رفته و ناخواناست؛ و نیز بدین خاطر که در دورهای از بیخبری ایرانیان، نقوش و خطوط آن به عنوان نشانه تیراندازی مورد استفاده قرار میگرفت.
امروزه، مانند زمان داریوش، جاده مرکز و غرب ایران به بینالنهرین (عراق) همچنان از کنار کوه بیستون میگذرد. معمولا مسافرانی که از کیلومترها آنسوتر مجذوب بلندی و سترگی کوه بیستون و مسحور زیبایی دشت پیرامون آن شدهاند، چارهای جز این نمییابند که لختی پای کوه توقف کنند و به دیدار کتیبه داریوش بشتابند؛ کتیبهای که بزرگترین سنگ نبشته تاریخی ایران و در عین حال، نخستین سند رسمی به زبان پارسی باستان است.
و این همان خواست داریوش و میل او به جاودانگی است: “داریوش شاه گوید: اگر این نبشته یا این پیکرها را ببینی و تباهشان نسازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان داری، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسیار و زندگیت دراز باد و آنچه کنی آن را به تو اهورامزدا خوب کناد.”
در گزارش مصور این صفحه آقای علی همدانی، پژوهشگر تاریخ به معرفی مجموعه تاریخی بیستون میپردازد. همچنین در آلبوم عکس جداگانهای، میتوانید توضیحات دقیقتری درباره مهمترین آثار موجود در بیستون را بخوانید.
پینوشت:
۱- این روایت از وقایع مربوط به مرگ کمبوجیه و انتقال قدرت به داریوش، مبتنی بر گفتههای داریوش در کتیبه بیستون است که با روایت مورخان یونانی، کمابیش، همخوانی دارد. برخی پژوهشگران معاصر، روایتهای دیگری را به دست دادهاند که ماجرا را به مراتب پیچیدهتر میسازد و روایت داریوش را به چالش میکشد.
سراب بیستون
سراب بیستون، چشمهای است که از دل زمین میجوشد و آب آن در برکهای نه چندان بزرگ جمع میشود. وجود این سراب یکی از دلایل اصلی استقرارهای انسانی از دوره پارینه سنگی تا عصر حاضر در این نقطه بوده است. در دوران تاریخی نیز به عنوان محل اتراق مسافران و کاروانیان در مسیر مرکز و غرب ایران به بینالنهرین مورد استفاده قرار میگرفته است. بیشتر آثار تاریخی بیستون پیرامون این سراب قرار دارند.
غارهای بیستون
در دامنه کوه بیستون چند غار به نامهای مرتاریک، مر دو در، مرخِر و شکارچیان وجود دارد که همگی مربوط به دوره پارینه سنگی میانی هستند و موادی چون استخوانهای انسانی و جانوری و ابزارها و تراشندههای سنگی و استخوانی در آنها کشف شده است. برای نمونه، در غار شکارچیان (عکس مقابل) استخوان حیواناتی مانند گوزن، غزال، گاو وحشی و گراز به دست آمده است. گمان میرود که شکارچیان از این غار به عنوان پناهگاه موقت استفاده میکردهاند و پس از قصابی شکارها، آنها را به اقامتگاه اصلی میبردهاند. غار شکارچیان تا دوران تاریخی مورد استفاده بوده و سفالهایی از دوره آشوری و هخامنشی در آن کشف شده است.
کتیبه بیستون
کتیبه و نقش برجسته بیستون، معروفترین اثر تاریخی بیستون و از نخستین اسناد مکتوب تاریخ ایران است. این کتیبه به سه زبان عیلامی، بابلی و پارسی باستان و به خط میخی نوشته شده است و پیروزی داریوش اول هخامنشی بر شورشیان را شرح داده و به تصویر میکشد. اینان، پس از مرگ کمبوجیه، با رهبری فردی به نام گئومات مغ (بردیای دروغین) دست به شورش زدند اما داریوش موفق شد که همگیشان را شکست دهد و مجازات کند.
گوردخمه برناج
این گوردخمه کوچک که از دوره مادها تا دوره ساسانی تاریخ گذاری شده است، با فاصله زیادی در سمت راست کتیبه داریوش اول و در ارتفاعی پایینتر از آن قرار دارد.
مجسمه هرکول
مجسمه هرکول در پایین کوه بیستون و در سمت راست کتیبه داریوش قرار دارد. این مجسمه که هرکولس، خدای جنگ یونانیان را نشان میدهد، در سال ۱۵۳ پیش از میلاد و در دوران موسوم به یونانی مآبی که خدایان یونانی در ایران پرستش میشدند، ساخته شده است. این مجسمه در سال ۱۳۳۷ خورشیدی و هنگام ساخت جاده همدان به کرمانشاه کشف شد.
نقش بلاش
در دامنه کوه بیستون، یک تخته سنگ چهارضلعی به بلندای ۲،۵ متر وجود دارد که در سه طرف آن نقش سه مرد دیده میشود. نقش اصلی مربوط به بلاش اشکانی است که به علت مخدوش شدن نوشتهها مشخص نشده کدامین بلاش است. دو نقش دیگر نیز از آنِ مردانی ناشناس است که گویی به سمت بلاش حرکت میکنند. گمان میرود نقش بلاش، صحنه نیایش مذهبی را به تصویر کشیده است.
نقش برجسته بهرام دوم و گودرز دوم و کتیبه شیخعلیخان
در دامنه کوه بیستون و در پایین کتیبه داریوش، نقش برجستهای از بهرام دوم و گودرز دوم اشکانی وجود دارد که به علت قرار گرفتن کتیبهای از دوره صفویه در میانه آن به شدت مخدوش شده است. این کتیبه متعلق به شیخعلیخان زنگنه، حاکم کرمانشاه در دوره صفویه است که وقف املاکی برای کاروانسرای بیستون را شرح میدهد.
پل خسرو
این پل با حدود ۱۵۰ متر طول و ۷ متر عرض در جنوب غربی شهر بیستون و روی رودخانه گاماسیاب قرار دارد. نام و سبک معماری آن نشان میدهد که در اواخر دوره ساسانی و احتمالا در دوره خسرو دوم، پرویز ساخته شده است.
فرهاد تراش
فرهاد تراش که نام خود را از فرهاد کوهکن و عاشق دلباخته شیرین سریانی گرفته، دیواره بزرگی به طول ۲۰۰ و بلندای ۳۶ متر است که در دامنه کوه بیستون و در غرب کتیبه داریوش تراشیده شده است. اگرچه عدهای بر این باورند که این دیواره متعلق به دوران هخامنشی است اما نظریات جدید حاکی از آن است که احتمالا در دوره خسروپرویز ساسانی برای ایجاد کتیبهیا نقش برجسته آماده شده اما با سقوط و مرگ خسرو ناتمام مانده است.
کاخ ناتمام ساسانی و کاروانسرای ایلخانی
این کاخ، پایین کوه بیستون و مقابل فرهاد تراش جای دارد. سبک معماری و شواهد پیرامونی آن نشان میدهد که از آثار اواخر دوره ساسانی است که به علل نامعلوم، نیمه کاره رها شده است. روی بقایای این کاخ در دوره ایلخانان مغول، کاروانسرایی ساخته شده که بقایایایش همچنان باقی است.
پل بیستون
پل بیستون با ۱۴۴ متر طول و ۷،۶ متر عرض روی رودخانه دینور آب و بر سر راه قدیم کرمانشاه به صحنه ساخته شده است. پایههای آن در دوره ساسانی گذارده شده و در دورههای بعد از جمله دوران ایلخانان و صفویه مورد مرمت قرار گرفته است.
کاروانسرای بیستون
این کاروانسرا از آثار دوره صفوی است و ساختمان آن در دوره شاه سلیمان و به همت شیخعلیخان زنگنه به پایان رسیده است. این بنا در دهههای اخیر به عنوان پاسگاه و زندان مورد استفاده بود اما به منظور ثبت جهانی آثار تاریخی بیستون، تخلیه و مرمت شد.
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
خوردن ماهی ، که غنی از اسیدهای چرب امگا – 3 است، باعث افزایش جریان خون به مغز وبهبود عملکرد آن می شود.
تحقیقات جدید نشان می دهد که خوردن ماهی همچنین بارها واکنش مغزرا تسریع کرده و باعث کاهش میزان خستگی مغز حتی پس از انجام وظایف دشوارمی شود.
طبق گزارش مجله بریتانیایی گزارش تغذیه ،محققان بریتانیایی می گویند این یافته ها می تواند به ویژه برای افراد مسن مهم باشد چون این افراد دارای پتانسیل زوال عقل هستند.
آنها با انجام دو مطالعه به بررسی اثر روغن ماهی پرداختند. به گزارش تلگراف، به داوطلبان، مکمل های روغن ماهی غنی ازدی اچ ای،یک
اسید چرب امگا – 3، داده شد.
نتایج یکی از آنها نشان داد که مصرف مکمل های امگا 3 طی انجام وظایف ذهنی، جریان خون به نواحی فعال مغزرا افزایش می دهد.
مطالعه دیگربه تاثیر دادن دو مکمل روغن ماهی به یک گروه از داوطلبان 18-35 ساله به بالا طی مدت سه ماه پرداخت.
نتایج، تفاوت کمی در جریان خون به مغز نشان داد، اما مطالعه مربوط به واکنش سریع و سطح پایین خستگی پس ازانجام کارداده شده، تکمیل شد.
نویسنده این مطالعه، فیلیپا جکسون از دانشگاه نورسومبریا بریتانیا، گفت : "این یافته ها می تواند پیامدهایی برای عملکرد ذهنی در مراحل بعدی زندگی داشته باشد."
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 285 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
عطاء الله ابطحی
پست الکترونیکی:
شماره تماس:
سوابق تحصیلی:
کارشناسی: فیزیک دانشگاه شریف
کارشناسی ارشد: ارتباطات
دکترا: مدیریت رسانه
حوزه های مورد علاقه:
1. رسانه ( شامل رسانه شناسی ؛ رسانه نگاری ؛ مدیریت رسانه ؛ فناوری ارتباطات و اطلاعات رسانه ای ؛ دیپلماسی رسانه ای ؛ و سایبر دیپلماسی )
2. روابط عمومی(به ویژه روابط عمومی الکترونیک و سایبر )
3. عکاسی (به ویژه عکاسی رسانه ای)
4. تبلیغات و خبرات 5. ارتباطات( فردی ،گروهی،وجمعی)
6. آینده اندیشی و سایبرگ اندیشی
7. مدیریت 8. فرهنگ 9. فناوری (آی کن بوت)
10. زبان
11. همگان نگاری
12. آموزش و یادگیری
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 205 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
سیدحمید مولانا
پست الکترونیکی: [email protected]
شماره تماس:
سوابق تحصیلی:
- کارشناسی: اقتصاد دانشگاه تهران
- کارشناسی ارشد: ارتباطات بین الملل دانشگاه نورت وسترن در شیکاگو بادریافت بورس تحصیلی
- دکتر: علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه نورت وسترن در شیکاگو
سوابق علمی- اجرایی:
- معاون سردبير مجله كيهان فرهنگى در سن ۱۹ سالگى
- مسئول صفحه اقتصادى روزنامه كيهان در سن ۲۰ سالگى
- اخذ بالاترين مقام آكادميك (پروفسورى) از دانشگاه هاى آمريكا
- استاد روابط بين الملل و مؤسس و رئيس بخش مطالعات عالى ارتباطات بين الملل در دانشگاه آمريكن در واشنگتن (آمريكا)
- پنجاه سال تحقيق و تدريس در دانشگاه هاى آمريكا و بسيارى از دانشگاه هاى معتبر دنيا در قاره هاى مختلف
- رئيس انجمن بين المللى پژوهش در علوم ارتباطات و رسانه ها به مدت ۸ سال
- استاد ممتاز و ارشد انجمن مطالعات بين المللى( متشكل از تمام استادان روابط بين الملل)
- استاد ممتاز و محقق سال دانشگاه آمريكن به مدت چندين سال
- رئيس شوراى استادان دانشكده خدمات بين المللى (مطالعات بين المللى) دانشگاه آمريكن
- انتخاب به عنوان چهره ماندگار در ايران
- انتخاب چندين كتاب پروفسور مولانا در رشته هاى روابط بين الملل و ارتباطات به عنوان كتاب سال از طرف مؤسسه كتابداران آمريكا
- نويسنده ستون «چشم انداز» در كيهان به مدت ۱۶ سال
برخی از آثار حمید مولانا:
- دانش ارتباطات
- سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دولت احمدی نژاد ( 2008)
- ارتباط بینالملل و میان فرهنگی
- ارتباطات جهانی در حال گذار پایان چندگونگی؟
- امریکاشناسی: فراز و فرود یک امپراتوری
- رهآورد اندیشه: مجموعه مقالات (نگاهی به تحولات و چالشهای دنیای معاصر)
- اطلاعات و ارتباطات جهانی: مرزهای نو در روابط بین الملل
- جهان اسلام و چالشهای دنیای معاصر: مجموعه مقالات
- پیشرفت و تعالی: گذر از نوگرایی
- نخبگان قدرت، اثر چارلزرایت میلز
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 252 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
علی میرسعید قاضی
پست الکترونیکی:
شماره تماس:
سوابق تحصیلی:
- کارشناسی: فارغ التحصیل دانشکده افسری ارتش
- کارشناسی ارشد: علوم تربیتی
سوابق علمی – اجرایی:
- تدریس جامعه شناسی و روانشناسی در گروه آموزشی علوم اجتماعی ارتش
- سابقه تدریس در دانشگاه های تهران و علامه طباطبایی و مرکز آموزشی مدیریت دولتی
- از بنیانگذاران رشته روابط عمومی و ارتباطات دانشگاه آزاد
- همکاری در تدوین نخستین کتاب حوزه روابط عمومی با مهندس دیباج (رئیس روابط عمومی شرکت نفت)
آثار:
- تئوری و عمل در روابط عمومی و ارتباطات
- درسنامه روابط عمومی؛ ترجمه
- مخاطب شناسی
- پیش نیاز یک روابط عمومی موفق؛ رضایت مصرف کنندگان، مشترکان و مراجعه کنندگان
- زبان انگلیسی تخصصی رشتهی روابط عمومی(با همکاری هوشنگ عباسزاده)
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06
حسن سبیلان اردستانی
پست الکترونیکی: [email protected] - [email protected]
شماره تماس:
سوابق تحصیلی:
دکترا: ارتباطات اجتماعی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد
سوابق علمی – اجرایی:
- تدریس در دانشگاه آزاد اراک
- فعالیت در مرکز پژوهش های مجلس
حوزه های مورد علاقه:
- ارتباطات اجتماعی
- ارتباطات سیاسی
دزد مطالب...برچسب : نویسنده : دزد dozd بازدید : 314 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت: 1:06